حقایق جالبی که معلم زیستشناسی به شما نگفته!
- حقایق جالبی که معلم زیستشناسی به شما نگفته!
888060
01 مرداد 1398 - 14:445760 بازدید
شاید حتی کسانی که فیلمهای مستند زیادی در دوران کودکی خود دیده اند و یا کتاب زیستشناسی را خورده اند ندانند که قلابچهماهی ماده به نر میچسبد، هیکل برای کانگوروهای ماده خیلی مهم است، کرگدنها میتوانند صدای گربه دربیاورند.
برترینها: شاید حتی کسانی که فیلمهای مستند زیادی در دوران کودکی خود دیده اند و یا کتاب زیستشناسی را خورده اند ندانند که قلابچهماهی ماده به نر میچسبد، هیکل برای کانگوروهای ماده خیلی مهم است، کرگدنها میتوانند صدای گربه دربیاورند و ... در این مطلب با حقایق جالبی آشنا میشوید که شاید متعجبتان کند.این «خرگوش کوهی صخره» است؛ نزدیکترین خویشاوند فیل!
کانگوروهای ماده، نرهای متناسب و هیکلی را ترجیح میدهند. بنابراین کانگورهای نر عضلات خود را به نمایش میگذارند تا مادهها را جذب کنند.
اگر مورچه کامیکازه در جنگ ببازد دست به عملیات انتحاری میزند. این مورچهها مایع چسبناکی در اطرافشان اسپری میکنند تا دشمن نتواند حرکت کند سپس خودشان را منفجر میکنند.
بزرگترین موجود زنده روی این سیاره قارچ است: یک نوع قارچ «Armillaria ostoyae» که در جنگل ملی ایالت اورگان در آمریکا پیدا شده و 2400 سال سن و 8.8 کیلومترمربع مساحت دارد.شفیره پروانه «Tithorea terracina» شبیه یک تکه طلا است.
ستاره دریایی شکارچی ماهری است. او به آسانی صدف دوکفهای را باز کرده و آن را میخورد.
نهنگهای عنبر، عمودی میخوابند.
کرگدنهای کوچک میتوانند صدای گربه دربیاورند.
مرغهای ماهیخوار سیاه، چترهای شکارچی آفریقا هستند. آنها با ایجاد سایه و خنکی ماهیها را فریب میدهند و آنها را به سمت دهانشان هدایت میکنند.
این عنکبوت بعد از تنها رابطه جنسی زندگیش، اندام تناسلی خود که دیگر به آن نیاز ندارد، میکَنَد.
قلابچهماهی نر از قلابچهماهی ماده کوچکتر است، بنابراین با بدن ماده یک جفت تشکیل میدهد. آنها به مرور زمان جداییناپذیر میشوند.
آمیب «Vampyrellid» جلبک را سوراخ میکند، شاخکهایش را داخل آن میگذارد و همه محتویاتش را میمکد.
اگر بینی کوسه را بخارانید، از خود بیخود میشود و حتی ممکن است به پشت برگردد.منبع: brightside
کلمات کلیدی:
شگفتانگیزترین ایستگاههای راهآهن در جهان
- شگفتانگیزترین ایستگاههای راهآهن در جهان
893145
14 مرداد 1398 - 11:213851 بازدید
برترینها: ایستگاههای راهآهن معمولا مکانهای ایدهآلی برای وقتگذرانی نیستند. سروصدا و جمعیت شما را از آنجا فراری میدهد. اما ایستگاههایی وجود دارد که فراتر از اینها هستند. آنها دستاوردهای معماری و یادگارهای تاریخی هستند. در این مطلب با آنها آشنا میشوید.
ایستگاه راهآهن کوالالامپور، مالزی
این ایستگاه توسط «آرتور بنیسون هوباک» طراحی شده و ساختوساز آن در سال 1917 به پایان رسیده است. این ساختمان محل تلاقی سبکهای مختلف معماری و ترکیبی از مکاتب معماری عربی، هندی و اروپایی است. به سختی میتوان پذیرفت که این ساختمان فقط یک ایستگاه راهآهن است نه یک کاخ. با افتتاح ایستگاه مرکزی جدید کوالالامپور، این ایستگاه دیگر از نظر مسافران برجسته نیست، اما بازدیدکنندگان زیادی را به خود جذب میکند.
ایستگاه کانازاوا (Kanazawa)، ژاپن
این ایستگاه در اصل در سال 1898 ساخته شد و توجه معماران زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرد. اگرچه افتتاح این ایستگاه انتقادهایی برانگیخت، چرا که معماری نسبتا مدرن آن با شهرقلعه قدیمی تناسب نداشت، اما یکی از بزرگترین ایستگاههای راهآهن جهان است. این ایستگاه در سال 2005 بازسازی شد.
ایستگاه راهآهن سیافام (CFM)، ماپوتو، موزامبیک
تنها ایستگاه راهآهن آفریقایی این مطلب در پایتخت موزامبیک قرار دارد و به شدت تحت تاثیر معماری پرتغالی است. این ایستگاه توسط آلفردو آگوستو لیسبو دو لیما طراحی شده و ساخت آن در سال 1916 به پایان رسیده است. این ایستگاه مشرف به میدان مشهور کارگران است. مجموعهای از لوکوموتیوهای بخار در ایستگاه CFM وجود دارد. همچنین محل برگزاری نمایشگاه و کنسرت است.
ایستگاه سرکهچی، استانبول، ترکیهاین ایستگاه توسط آگوست جاسموند طراحی و در سال 1890 افتتاح شده است. این ایستگاه با ترکیبی از هنر نو و معماری شرقی ساخته شده است. پنجرههای رنگی و برج ساعت ویژگیهای قابل توجه ایستگاه هستند که زمانی پایانه قطار سریعالسیر شرق بود که استانبول را به پاریس وصل میکرد.
ایستگاه گار دی نور (Gare du Nord)، پاریس، فرانسه
تعجبی ندارد که یکی از زیباترین شهرهای جهان یکی از زیباترین ایستگاههای راهآهن دنیا را هم داشته باشد. گار دی نور در سال 1864 افتتاح شد و یک دستاورد درخشان معماری است. طراحی نئوکلاسیک آن با تزئینات کامل شده است. نمای این ایستگاه 23 منجسمه زن دارد که نشان دهنده مقاصدی است که خطوط راهآهن به آن میرسند.
ایستگاه مرکزی آنتورپ (Antwerp)، آنتورپ، بلژیک
یکی از زیباترین ایستگاههای راهآهن دنیاست که در سال 1905 افتتاح شده است. این ایستگاه تلفیقی از سبکهای معماری است. گنبد بزرگ سالن انتظار آن توسط لوئیس دلاسنسری طراحی شده است. این ساختمان بلژیکی به عنوان زیباترین ایستگاه راهآهن جهان انتخاب شده است.
ایستگاه آتوچا (Atocha)، مادرید، اسپانیا
این ایستگاه توسط آلبرتو دی پالاسیو و گوستاو ایفل طراحی و در سال 1851 افتتاح شد. آنچه این ایستگاه را منحصر به فرد میکند باغ بزرگ آن است که مثل یک جنگ کوچک درون ساختمان قرار دارد. این باغ توسط معماری اسپانیایی رافائل مونئو طراحی شده و صدها گونه گیاه و جانور کمیاب دارد. همچنین یادبود قربانیان بمباران 2004 مادرید است.
ایستگاه بینالمللی سنت پنکراس (St. Pancras)، لندن، انگلستان
کلیسای سنت پنکراس که به عنوان «کلیسای جامع راهآهنها» شناخته میشود در سال 1868 افتتاح شد. از آن زمان چندین بار بازسازی شده، اما جذابیت قدیمی خود را حفظ کرده است. این ساختمان به خاطر معماری ویکتوریایی و آثار هنریاش مشهور است. نمای آن با هتل رنسانس اشغال شده و فروشگاهها و رستورانهای بسیاری دارد.
پایانه چاتراپاتی شیواجی (Chhatrapati Shivaji)، بمبئی، هند
پایانه چاتراپاتی شیواجی تنها ایستگاه راهآهنی است که در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده و یک نمونه موفق معماری است. این ایستگاه توسط فردریک ویلیام استیونز طراحی شده و ترکیبی از معماری گوتیک ویکتوریایی و معماری سنتی مغولی است. این ایستگاه در سال 1888 افتتاح شده و یکی از شلوغترین ایستگاههای هند است که روزانه حدود سه میلیون مسافر دارد.
ترمینال گراند سنترال (Grand Central)، نیویورک، ایالت متحده
این ایستگاه راهآهن یکی از محبوبترین جاذبههای گردشگری دنیا است که هر سال حدود 20 میلیون بازدیدکننده را به خود جلب میکند. همچنین بزرگترین ایستگاه راهآهن دنیا است که 44 سکو و 67 خط راهآهن دارد. ساختوساز ساختمان فعلی در سال 1913 به پایان رسیده است. زمانی از این ایستگاه به عنوان گالری هنری و موزه استفاده میشده و در فیلمهای زیادی از جمله پدرخوانده هم از آن استفاده شده است.منبع: wonderslist
کلمات کلیدی:
ستارههای بدون تیم فوتبال ایران
- ستارههای بدون تیم فوتبال ایران
روزنامه ایران ورزشی: فصل نقل و انتقالات داغترین فصل برای فوتبالی هاست و گاهی شدت اخبار از زمانی که مسابقات باشگاهی به اوج رسیده نیز بیشتر میشود. در این فصل هر روز درباره پیشنهاد فلان تیم به بهمان بازیکن میشنویم و اعداد و ارقامی به گوشمان میخورد که باعث شگفتیمان میشود یا حتی خندهمان میگیرد. فصل نقل و انتقالات برای بسیاری از بازیکنان هم طولانیتر میشود. یعنی خیلی از این فوتبالیستها منتظر میمانند تا ببینند چه اتفاقی در بازار میافتد و بعد تصمیم میگیرند.
اگر بخواهیم راحت حرف بزنیم باید بگوییم فوتبالیستها بخصوص آنهایی که در بورس هستند بشدت زرنگ شدهاند و همیشه دقیقه نود تصمیم نهاییشان را میگیرند. یعنی شدهاند مثل خریداران حرفهای ماشین که در بازار خرید و فروش ماشین یکی را نشان میکنند بعد دورهایشان را میزنند و اگر گزینه بهتری پیدا نکردند همان ماشین نشان کرده را میگیرند و البته با کلی اطلاعات سر قیمت میزنند. فوتبالیستها هم در لحظه آخر قرارداد میبندند و با کلی ناز و ادا و اطوار برای باشگاهشان آپشنهایی در قراردادشان میگذارند که دلشان خنک شود و هیچ جوره ضرر نکنند.
حالا در فصل داغ نقل و انتقالاتمان و در میان شگفتی حداقل یک تیم کامل از بازیکنان ملیپوش یا سابقا ملی پوش که همگی جزو ستارههای فوتبال ایران به حساب میآیند هنوز تیم ندارند و وضعیتشان مشخص نیست.
هر چند درباره بسیاری از این نفرات صحبت و خبر زیاد است و هر روز مقاصد مختلفی برایشان در نظر گرفته میشود، اما فعلا این بازیکنان تیم ندارند و میتوانند بازار نقل و انتقالات فوتبال ایران را داغ کنند. اینها یک تیم ملی یازده نفره کامل هستند که البته ممکن است بیشترشان در خارج از ایران فوتبالشان را دنبال کنند، اما انتقال و جابهجایی هر کدامشان در فوتبال باشگاهی ایران میتواند یک بمب نقل و انتقالاتی باشد.
روزبه چشمی؛ استقلال نشد کجا؟
مدافع ملیپوش استقلال که با بدشانسی در نخستین بازی جام جهانی مصدوم شد در جام ملتها هم بهعنوان بازیکن نیمکتنشین حضور داشت، اما برخلاف چهره آرامش در استقلال اصلا بازیکن آرامی نبود. او فصل قبل در تیم باشگاهیاش حاشیه کم نداشت و بعید نیست همین حاشیهها برایش گران تمام شود. البته حدود یک ماه قبل بود که گفته شد چشمی به الاهلی قطر پیوسته و به نوعی استقلالیها را با این خبر شوکه کرده است، اما چند روز که گذشت مشخص شد این انتقال رنگ واقعیت به خود نگرفته است.حالا سرنوشت این بازیکن ملیپوش استقلال که قابلیت بازی در پست مدافع میانی و هافبک دفاعی را دارد به خریدهای جدید تیمش گره خورده است و اگر خریدهای استقلال در پست او ادامه داشته باشد چشمی را باید جدا شده بعدی آبیها بدانیم. آخرین اخبار در مورد او بیشتر حول محور رفتنش از جمع آبیها میچرخد تا ماندنش. درباره مقصد بعدی و پیشنهادهای او هم صحبتی نشده، اما اگر نتواند در قطر تیمی پیدا کند باید در لیگ برتر خودمان دنبال تیم باشد. این بازیکن آبیها فعلا شرایط خوبی در نقل و انتقالات ندارد، اما در نهایت بعید نیست با قراردادی قابل توجه حداقل از نظر مالی عاقبت خوشی پیدا کند و به یکی از مدعیان لیگ برتری بپیوندد.
میلاد محمدی: اسکاتلند یا بلژیک؟
بی سر و صدا در روسیه بازی کرد و آنجا هم قبولش داشتند، اما قراردادش تمام شده و دیگر در احمد گروژنی نمیماند. مدتی است اخبار درباره انتقال او در رسانههای روس مطرح میشود، اما فعلا خبر نهایی انتقالش مطرح نیست و در شرایطی که خودش اهل مصاحبه نیست و از رسانهها فرار میکند منتظر شنیدن خبر انتقالش از یک رسانه خارجی هستیم. میلاد 26 سال دارد و ملیپوش هم هست. مهمتر اینکه فصل نسبتا خوبی در لیگ برتر روسیه پشت سر گذاشته و بازیهای کم نوسانی ارائه کرده است. در این شرایط طبیعی بود که خبر پیشنهادهایش خیلی زود رسانهای شود.همینطور هم شد و رسانههای روس نوشتند زنیت میخواهد او را به خدمت بگیرد، اما چند روز قبل این بازیکن از فهرست خرید باشگاه سنپترزبورگی خارج شد. از مدتی قبل هم گفتند سلتیک اسکاتلند دنبال اوست. سلتیک فصل قبل هم میلاد را میخواست، اما این انتقال هرگز نهایی نشد، اما شاید امسال رنگ واقعیت به خود بگیرد و تا کنون هیچ بازیکنی از فوتبال ایران در اسکاتلند و یکی از دو تیم پرطرفدارش بازی نکرده و این انتقال در صورت تحقق میتواند برای خود میلاد و رسانههای داخلی هیجانانگیز باشد. البته خنک بلژیک هم یکی از مشتریان پر و پا قرص اوست و باید منتظر تصمیم نهایی محمدی بود.
رامین رضاییان: اگر الشحانیه نشد؟
فصل نسبتا خوبی را در الشحانیه پشت سر گذاشت، اما تیم کم توان و کم سر و صدای قطری برای این بازیکن که اساسا دنبال سر و صدا و هیجان است، نمیتواند مقصد جالبی باشد. در واقع رامین یک دوره گذار را در این باشگاه پشت سر گذاشت و بعد از عدم موفقیت در فوتبال بلژیک، هم پول نسبتا خوبی به جیب زد و هم خودش را روی فرم نگه داشت. مدتی قبل بحث حضورش در تراکتورسازی مطرح شد، اما به سرانجامی نرسید. بحث بازگشتش به پرسپولیس هم با توجه به اینکه در پست او بازیکن داشتند حتی با رفتن برانکو از این تیم کلید نخورد و در نطفه خفه شد.رضاییان اخیرا کلی مصاحبه کرده و درباره پیشنهاد استقلال که نپذیرفته گفته تا همچنان نزد هواداران پرسپولیس محبوب بماند، اما نگفته در آینده میخواهد چه کند. ماندن در الشحانیه برای این بازیکن ممکن است، اما حتما او دنبال تیم بهتر و مقصد جذابتری خواهد بود تا جلوی چشم سرمربی جدید تیم ملی بماند. البته بعید است در فوتبال اروپا برایش گزینهای پیدا شود و در بهترین حالت او به تیم متمولتر و بهتری در همان قطر خواهد رفت مگر اینکه به یکی از پیشنهادهای وسوسهانگیزش در لیگ برتر خودمان جواب مثبت بدهد.
وحید امیری؛ همه بهدنبال تو، کجایی پسر؟
وینگر 31 ساله از ترابزوناسپور جدا شد. این خبری بود که میشد آن را پیشبینی کرد. امیری شروع خوبی در تیم ترکیهایاش داشت، اما مصدوم شد و شرایط برایش سخت شد. او با وجود جام جهانی درخشان و انتقال مهمی که در 30 سالگی برایش اتفاق افتاد نتوانست در ترکیه دوام بیاورد و حال دنبال تیم تازه خواهد بود. در واقع بیشتر از اینکه او دنبال تیم باشد تیمها دنبال این ملیپوش هستند. در شرایطی که امیری خودش را کاملا از رسانهها پنهان کرده طی هفته گذشته تبدیل به یکی از پرخبرترین بازیکنان فوتبال ایران در فصل نقلوانتقالات بوده است. وکیلش گفته از ایران و خارج از ایران پیشنهاد دارد، اما در بهترین حالت پیشنهادهای خارجی او تیمهای قطری هستند که البته هیچ نام و نشانی از آنها نیست.در داخل کشور، اما تقریبا همه مدعیان پولدار لیگ امیری را میخواهند. سپاهان که به ترابزون پیشنهاد رسمی داد، اما با فسخ قرارداد مساله انتقال او راحتتر هم شد. تراکتورسازی، پرسپولیس و حتی استقلال هم نیمنگاهی به جذب این بازیکن دارند و جنگ پنهانی را پشت پرده پیش میبرند تا در نهایت ببینیم کدامشان موفق خواهند شد. هر چند امیری 31 سال سن دارد، اما برای تیمهای مدعی یک اسلحه مهم به حساب میآید.
پژمان منتظری؛ بازگشت به خاطرات شیرین فولاد
در 35 سالگی از تیم ملی کنار رفت؛ آن هم بعد از دو تورنمنت که با نیمکتنشینی پشت سر گذاشت. پژمان که همیشه سعی کرده بود از حاشیه در تیم ملی و تیم باشگاهیاش دوری کند، ساکت و بیسر و صدا از تیم ملی رفت و حتی بهنوعی برنامه خداحافظیاش که فدراسیون برای او ترتیب داده بود را بههم زد.با این حال همین اواخر با برخی افشاگریها منتظری وارد حواشی مربوط به استقلال شد تا بعد از مدتها سکوت مصاحبه مفصلی انجام دهد. داستان جدایی او از استقلال برای هواداران متعصب این تیم اتفاق بزرگی بود. پژمان بعد از دو فصل بازی در لیگ قطر و درآمد قابل توجه طی 7 سال گذشته حضور مفیدی در استقلال داشت و نزدیک به 200 بازی انجام داد.
حالا منتظری از تیم ملی و استقلال رفته، اما از فوتبال نرفته و میخواهد باز هم بازی کند. گفته میشود فولاد با سرمربیاش جواد نکونام که دوست صمیمی پژمان به حساب میآید احتمالا مقصد بعدی منتظری خواهد بود. پژمان که خیلی دیر به تیم ملی رسیده و بعد از 12 سال فقط 50 بازی ملی دارد، 12 سال قبل عضو فولاد بوده و با این تیم قهرمان لیگ برتر شده است. او دنبال تکرار خاطرات شیرین با فولاد خواهد بود.
سعید عزتاللهی: بازگشت به روستوف؟ حرفش را نزن!
فصل قبل به فوتبال انگلیس رفت و شروع خوبی هم در ردینگ داشت. بعد از اینکه سرانجام از فوتبال روسیه کنده شد و به لیگ بهتر و مهمتری در دنیای فوتبال رفت همه خوشحال شدیم. روند ابتداییاش هم خوب بود. خیلی زود در ترکیب اصلی قرار گرفت و بازیکن اصلی شد تا اینکه مصدومیتی سخت سراغش آمد و از کادر تیم بیرون رفت. این مصدومیت آنقدر طولانی شد که در فصل طولانی چمپیونشیپ تا آخر فصل بازی به او نرسید. یعنی سعید در هفتههای آخر فصل آماده شد، اما بازی نکرد.حالا عزت اللهی برای ماندن در ردینگ و انگلیس کر بسیار دشواری دارد چرا که بند تمدید او 2 میلیون پوند تعریف شده در حالی که این باشگاه درگیر مساله فیرپلی مالی است و نمیتواند برای این بازیکن ایرانیاش هزینه چندانی کند. در این شرایط تنها راه باقیمانده بازگشت به روسیه و تیم روستوف است. یعنی جایی که سعید از آن تیم به صورت قرضی آمده، اما خودش اصلا مایل به بازگشت نیست و میخواهد هر طور شده تیم بهتری پیدا کند.
درباره عزتاللهی طی هفته گذشته و حتی قبلتر از آن خبری نیست. یعنی انگار او هیچ پیشنهاد دندانگیری ندارد و اگر در 24 سالگی مثلا به قطر برود رو به افول خواهد رفت و یک عقبگرد بزرگ برایش به حساب میآید.
اشکان دژاگه؛ دنبال جدایی با فسخ 300 هزار یورویی
کاپیتان تیم ملی طی سه چهار سال اخیر در حوزه باشگاهی شرایط خوبی نداشته بهطوری که معمولا یا بدون تیم مانده یا وقتی تیم پیدا کرده مصدوم شده و از کادر تیم خارج شده است. این مساله بعد از خروج اشکان از قطر همواره وجود داشته و این بازیکن شاخص و خوشتکنیک در انگلیس و آلمان اصلا شرایط خوبی نداشت تا اینکه سرانجام به فوتبال ایران آمد. اشکان فصل قبل در تراکتورسازی خوب کار کرد و در بین خریدهای این تیم شاید بهترینش بود، اما امسال فعلا شرایط مشخصی ندارد. ظاهرا این بازیکن با تراکتورسازی قرارداد دارد و فعلا مصدوم است که در تمرینات این تیم شرکت نمیکند.تراکتوریها میگویند مصدومیت او یک هفته دیگر تمام خواهد شد و این ملیپوش برجسته را در تمریناتشان خواهند دید، اما گفته میشود اشکان دنبال این است تا به تیم دیگری برود و شانس خود را دوباره در کشور دیگری دنبال کند. دژاگه در 33 سالگی دنبال چالش تازه است و میخواهد شرایط بهتری پیدا کند ضمن اینکه گفته شده در تراکتور با بدقولیهایی مواجه شده و اگر پیشنهاد خوبی به او برسد جدا خواهد شد.
البته ظاهرا رقم بند فسخ او 300 هزار یورو ارزش دارد و هر باشگاهی نمیتواند دنبالش بیاید. اشکان احتمالا تا روزهای آخر منتظر پیشنهاد خواهد ماند و شرایط را میسنجد.
حقیقی؛ دنبال تیم در ترکیه
گلر تیم ملی در جامجهانی 2014 بعد از نمایش قابل قبول در این تورنمنت بهسرعت رو به افول رفت و خیلی زود از جمع ستارههای فوتبال ایران خارج شد. با این حال او همچنان یک لژیونر ایرانی است که در اروپا دنبال تیم میگردد. حقیقی در فوتبال پرتغال شروع امیدوارکنندهای داشت، اما کمکم شرایط خوبی پیدا نکرد تا به اسکاندیناوی و مشخصا سوئد برود. در نخستین تیم سوئدیاش شرایط بدی نداشت، اما سال گذشته به تیمی رفت که با سرمربیاش به مشکل برخورد و بعد از چند ماه حضور در این تیم بدون انجام حتی یک مسابقه از آن تیم بیرون آمد.حقیقی مدتی در انگلیس دنبال تیم میگشت و قصد داشت در بهترین کشورهای اروپایی فوتبالش را دنبال کند که موفق نشد. گفته میشود طی دو سال اخیر مصدومیت یکی از دلایل بازی نکردن این گلر سابقا ملیپوش بوده، اما ظاهرا حالا شرایط خوبی دارد و میخواهد برگردد. گفته میشود حقیقی که 23 بازی ملی هم انجام داده و البته سابقه بازی در تمام تیمهای ملی پایه را دارد، در 31 سالگی پیشنهاداتی از داخل و خارج ایران دارد. گفته شده او در ترکیه دنبال تیم میگردد.
علی کریمی؛ استقلال نشد کدام اروپا؟
علی کریمی که حالا دیگر بازیکن باتجربهای در فوتبالمان به حساب میآید شرایط مبهمی دارد. او هم در زمان کیروش به تیم ملی دعوت میشد و البته معمولا لحظات آخر خط میخورد هم اخیرا توسط ویلموتس به اردوی سه روزه تیم ملی فراخوانده شده است و به صورت کلی یک بازیکن ملی به حساب میآید که از بدشانسیاش همپستیهایش خیلی سخت به او راه میدهند تا تبدیل به بازیکن فیکس تیم ملی در تورنمنتها و بازیهای رسمی جدی شود. بعد از حضور مهرداد محمدی در آوس پرتغال گفته شد این باشگاه دنبال علی کریمی هم هست، اما مساله ماندن یا رفتن این بازیکن نیز از استقلال مبهم و پیچیده است.کریمی ظاهرا با استراماچونی هم صحبت کرده تا بماند و احتمالا تا آخر هفته تکلیف ماندن یا رفتنش معلوم خواهد شد. به نظر میرسد کریمی دنبال یک مقصد خارجی است و چنانچه نتواند در اروپا تیمی پیدا کند حداقل دوست دارد در قطر بازی کند. او سابقه حضور در دیناموزاگرب را دارد، اما در ایران بازی کردن در تیمی غیر از استقلال و تیمهای بزرگ برایش دشوار خواهد بود. این هافبک دفاعی دو مقطع در سپاهان بازی کرده، اما به نظر نمیرسد در این باشگاه دنبال او باشند.
مهدی طارمی: فقط اروپا، احتمالا انگلیس یا فرانسه
یکی از مهمترین استعدادهای فوتبال ایران دنبال تیم در اروپا میگردد و حالا که شرایط برای بازگشتش به پرسپولیس مهیا شده هم نمیخواهد از هدفش کوتاه بیاید. طارمی در الغرافه قطر شرایط بدی نداشت، اما رسانههای قطری و حتی بازیکنان قدیمی فوتبال این کشور مدام درباره گلنزنیهایش میگفتند و او را تحت فشار میگذاشتند.برای مهدی هم انگار پیمانه حضورش در فوتبال قطر پر شده بود و ظاهرا حالا وقت پر کشیدن به لیگ بزرگتر و مقصد جذابتری است. طارمی اگر الان نتواند سر از تیمی در اروپا در بیاورد دیگر برایش سخت خواهد شد. طی این دو سه سال اخیر این بازیکن در هر مقطع از نقل و انتقالات باشگاهی چند پیشنهاد از لیگهای روسیه، پرتغال، بلژیک، یونان و قطر داشته، اما خودش میخواهد انتخاب عاقلانهای داشته باشد.
دفعه قبلی که هوس اروپا رفتن پیدا کرد خودش و پرسپولیس را به دردسر بزرگی انداخت و از ترکیه برگشت. حالا گفته میشود از هادرسفیلد انگلیس که تازه به چمپیونشیپ سقوط کرده پیشنهاد دارد و اگر این گزینه و تمام گزینههای دیگرش نشد راه برای بازگشت به پرسپولیس فعلا باز است. شایعه شده طارمی که در جام جهانی و جام ملتها نمایش خوبی ارائه داد در فرانسه به سر میبرد و شاید در این کشور تیم پیدا کند.
رضا قوچاننژاد: هوس پیشرفت در نزدیکی بازنشستگی
رضا قوچاننژاد در جام جهانی به نیمکت چسبید و اخیرا بعد از یک سال دلخوریاش از این اتفاق را بروز داد. او همان زمان از تیم ملی کنار کشید، اما در فوتبال اروپا ماند. آخرین تیم اروپاییاش آپوئل قبرس بود که در این تیم موفق نبود تا قبرسیها قرضش بدهند. گوچی در سومین تجربه آسیاییاش به افث سیدنی استرالیا رفت که در آنجا هم موفق نبود.خودش دلایل عدم موفقیت در قبرس را به ناتوانیاش ارتباط نداد و از مشکلات باشگاه و تیم گفت. در این شرایط گوچی مجبور بود به تیم خودش در قبرس برگردد، اما ظاهرا در آنجا هم ماندنی نخواهد شد. آخرین خبرها در مورد او حکایت از این داشت که گوچی در تمرینات پیش فصل آپوئل حاضر خواهد شد تا تکلیفش روشن شود، اما نه خودش دوست دارد بماند نه او را نگه میدارند.
جالب اینکه خودش در مصاحبهای گفت بود دوست دارد به فوتبال هلند برگردد. جایی که در آن درخشیده و اوج گرفته بود. با این حال باید شرایط سن و سال او را هم در نظر گرفت. گوچی طی سه چهار سال اخیر مدام به فوتبال ایران و پیشنهادهایی که از آن میرسد پاسخ منفی داده. امسال هم وضعیت اقامت و شغل همسرش، شرایط حضورش در لیگ ایران را فراهم نکرد و همچنان در اروپا دنبال تیم میگردد.
کلمات کلیدی:
گلاب آدینه و سپاس از «مهدی هاشمی نازنین»؛ درس بزرگ
- گلاب آدینه و سپاس از «مهدی هاشمی نازنین»؛ درس بزرگ
884712
22 تیر 1398 - 13:399941 بازدید
وبسایت عصر ایران - کاوه معینفر: پنجشنبه 20 تیر نوزدهمین آیین جشن حافظ با حضور جمعی از هنرمندان و علاقهمندان برگزار شد و برندگان این جشن معرفی شدند.
در این دوره جایزه ویژه دنیای تصویر به پاس یک عمر فعالیت هنری به «گلاب آدینه» بازیگر تئاتر و سینما و تلویزیون تعلق گرفت. وقتی گلاب آدینه بر روی صحنه رفت در حضور نورا هاشمی (دخترش) با لحنی بغضآلود گفت: «هرچه تمرین کردم که امروز بغض نکنم، اما نشد آدم وقتی کارهایش در گذشته را میبیند احساساتی میشود، به خصوص که زیر پرچم مرد بزرگی مثل علی معلم باشد.
همیشه در این گونه مراسم همه میآیند و تشکر میکنند، علت این تشکرها این است که تریبونی برای تشکر از افرادی فراهم میشود که باعث شدند آدم در چنین جایگاهی باشد.
من هم از استادان خودم مهدی هاشمی نازنین، سوسن تسلیمی و رخشان بنیاعتماد تشکر میکنم و باید هم بگویم من هنوز یک هنرآموز هستم و از تماشاگران و تمام کسانی که من را لایق این صحنه دانستند تشکر میکنم، حقشناس یکدیگر باشیم.»
این سخنان او با تشویق تماشاگران همراه شد و در ادامه جشن، واکنش مثبت برخی از هنرمندان حاضر در روی صحنه را در پی داشت. از جمله بهاره رهنما گفت: «خانم گلاب آدینه خوشحالم که در عصر بازیگری با گذشت، بزرگ و با شعور مثل شمابه دنیا آمدم و در بزرگداشت شما حضور داشتم.»
سیما تیرانداز هم گفت: «من همیشه شاگرد خانم گلاب آدینه بودم و امشب یک درس بزرگ گرفتم که همانا مهربانی و بخشش و گذشت است.»
با توجه به اتفاقات اخیری که بین گلاب آدینه و همسرش مهدی هاشمی رخ داده بود (انتشار خبر ازدواج مهدی هاشمی با بازیگری دیگر و ...) تشکر گلاب آدینه را میتوان درس بزرگی برای همه دانست.
گلاب آدینه البته در همان زمان انتشار خبر پر سر و صدا هم در جواب به سیل پرسشها فقط یک کامنت در اینستاگرام خود گذاشته بود: «توجهی نکنید. ببینید و بخندید»
بعدتر هم نسبت به ویدیوی مهدی هاشمی و یادداشتی که او در بانی فیلم نوشت و در رسانههای دیگر بازنشر شد هیچ پاسخی نداد تا نشان دهد تصمیم ندارد موضوع درون خانوادگی را به نقل محافل خارج از خانه و خانواده تبدیل کند.
این که گلاب آدینه طی اتفاقات اخیر تا چه اندازه دل شکسته و ناراحت بوده را فقط خودش میداند و خدای خودش، اما اینکه با توجه به تمام این مسائل او در چنین موقعیتی قدر دانی از مهدی هاشمی را از یادش نمیکاهد و از او با تعبیر استاد خود نام میبرد از آن دست خصائل نیکوست که چندی است در جامعه ما رنگ باخته است.
این شیوه برخورد گلاب آدینه خبر از اصالت انسانی میدهد که تربیت یافته یک آموزه قدیمی فرهنگ ماست که میگوید: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» و قرار نیست به هر دلیلی تمامی مرزها را در هم شکند و هر چه بوده و نبوده را از یاد ببرد.
قدرشناسی گوهری گرانبهاست هر انسانی که از این موهبت بهرهمند باشد قطعا به لحاظ شخصیتی و درونی به مراتبی بالا دست یافته است.
در روزگاری که به دلیل وجود فضای مجازی کوچکترین اتفاقات زندگی شخصی افراد شناخته شده به سرعت نور منتشر میشود و اتفاقا غالبا به تنش و تخریب و ... در همین فضای مجازی میانجامد دیدن شیوه برخورد، کلام و تفکر خانم آدینه واقعا غبطه برانگیز و قابل تقدیر است.
درسی که او به همه ما آموخته این است که هر که خود تعیین میکند مسیر زندگی اش را به کدامین سمت و سو هدایت کند.
همچنین نشان داد میتوان با تعقل و درایت از شعلهور شدن آتشی که به دست دیگری یا دیگران برافروخته شده جلوگیری کرد و حتی آب سردی ریخت بر این آتش و حسرتی گذاشت بر دل دلالان منتفع از چنین دست اتفاقاتی، علی الخصوص دلالان لایک، کامنت، فالور و ...
زیبایی گفتار و رفتار شب گذشته خانم آدینه سبب شده تمام این روز جمعه را با احساسی زیبا در درونم سپری کنم، درود بر ستارههای اصیل سینمای ایران.
کلمات کلیدی:
با احترام برومند، به بهانه زادروز زندهیاد داوود رشیدی
- با احترام برومند، به بهانه زادروز زندهیاد داوود رشیدی
روزنامه جامجم - ساناز قنبری: صحبت با بعضیها ورق زدن تاریخ سینماست. فرصتی است مغتنم که میتوانی عظمت هنر این سرزمین را با کلامشان حس کنی و سهم من از این فرصت، گفت و گویی است که با احترام برومند انجام دادم.
زنی احترام برانگیز و همیشه مهربان که تمام زندگی اش را برای رشد و اعتلای کودکان و نوجوانان این سرزمین گذاشته. احترام برومند، همسر زنده یاد داوود رشیدی است که سالها کنار هم زندگی کردند. زندگیای که بدون شک میتواند الگویی زیبا برای خیلی از جوانها باشد و ما به بهانه 25 تیر، سالروز تولد زنده یاد داوود رشیدی بازیگر صاحب نام کشورمان سراغشان رفتیم و با ایشان هم صحبت شدیم تا برایمان از سالها زندگی مشترک شان بگویند.
حدودا 40 روز مانده به سومین سالگرد درگذشت زنده یاد داوود رشیدی. به عنوان یک دوست و همسر این 3 سال برای شما چطور گذشت؟
تلخ. داوود رشیدی انسانی بود که میتوانست تا آخرین لحظه زندگی اش کار کند، اما متاسفانه در چند سال اخیر با شروع سرطان پروستات و عوارض ناشی از معالجات سنگین این بیماری که تبعات دیگری به دنبال داشت، نتوانستند فعالیتهایشان را ادامه دهند. خاطرم هست سه سال پیش، از چند روز قبل از تولدشان متوجه شدیم که سرطان شان متاستاز داده و به غدد لنفاوی شان رسیده و این اتفاق خیلی برای ما ناراحت کننده بود و فکر میکردیم چطور میتوانند تحمل معالجات سنگین و رفت و آمدهای مکرر به بیمارستان را داشته باشند، اما فکر میکنم خواست خدا بود که ایشان درگیر آن دوران سخت درمان نشوند و در 5 شهریور همان سال در سن 83 سالگی بر اثر ایست قلبی فوت کنند.
83 سالی که البته بسیار پربار و باعث افتخار است و من هنوز بعد از سه سال هر جا پا میگذارم از نانوایی و میوه فروشی گرفته تا سالن تئاتر و سینما و مسافرت به شهرهای مختلف اولین حرفی که به من میزنند این است که; «روح آقای رشیدی شاد». به نظرم این مایه سعادت و خوشبختی آدمی است که تا سالها بعد از رفتن ات و تا همیشه نام و یادت به نیکی بین مردم زنده بماند.
آخرین کار هنری که آقای رشیدی انجام دادند، خاطرتان هست؟
اواخر سال 89 بود که ما متوجه بیماری ایشان شدیم و آقای رشیدی آخرین نمایش شان را سال 90 در سالن ایرانشهر روی صحنه بردند. تقریبا اواسط سال 90 هم بود که احساس کردیم معالجات و هورمون درمانیهای شدیدی که روی ایشان انجام شده عوارض دیگری را به دنبال داشته. البته علم پزشکی بسیار پیچیده است، اما با بررسیها و صحبتهایی که با پزشکان مختلف داشتم و مطالبی که دراینباره خواندم متوجه شدم که اگر شخصی زمینه بیماریهایی مثل پارکینسون یا آلزایمر را داشته باشد این معالجات سنگین میتواندبه این بیماریها شتاب و جهش بدهد.
ایشان دو سال آخر زندگی شان را در منزل بودند، اما من تمام سعی ام را کردم که از اجتماع دورشان نکنم. هرکسی که به دیدن شان میآمد با روی باز پذیرای شان بودیم. دوران سختی بود، خب زندگی سرشار از دورههای مختلفی است که انسان از سر میگذراند تا به مرگ برسد. آن دوران سخت بود، اما برای ایشان مانند تک تک دوران زندگی شان باشکوه گذشت.
با توجه به جایگاه آقای رشیدی در هنر ایران، در این دوران که گذراندید از نگاه مسؤولان به ایشان راضی بودید؟ چون متاسفانه مسؤولان هنری ما گاهی دچار بی توجهی و فراموشی نسبت به هنرمندان میشوند!
آن زمان آقای ایوبی رئیس سازمان سینمایی وقت بودند و قبل از شروع جشنواره فیلم فجر به دیدن تمام پیشکسوتان میرفتند. طبیعتا به منزل ما هم میآمدند. باید اضافه کنم مسؤولان وزارت ارشاد همیشه جویای حال آقای رشیدی بودند، اما گلهای که من دارم از مسؤولان تلویزیون آن زمان است. آقای رشیدی کارهای شاخصی در تلویزیون انجام دادند، متاسفانه در آن ایام هیچکس از این سازمان برای احوالپرسی به منزل ما نیامد و من البته از آقایضرغامی گله کردم.
چند ماه قبل از فوت ایشان، یکی از دوستان ما که به مرکز بهداشت تلویزیون رفت و آمد داشت از حال آقای رشیدی در آنجا گفته بود که بعد از آن آقایدکتر حسینی (رئیس مرکز بهداشت) به دیدن آقایرشیدی آمدند و متعاقب این دیدار بود که رئیس شبکه یک به همراه چند نفر دیگر نیز به منزل ما برای احوالپرسی آمدند.
در آن روزها توقع خاصی از کسی نداشتم، اما خب بعضیها شرایط مدیریتی و شغلی شان این وظیفه را برایشان بهوجود میآورد که سری به هنرمندی که تمام زندگیاش را برای هنر این کشور گذاشته، بزنند. به هر حال آن روزها گذشت و من سپاسگزار تمام کسانی هستم که در آن ایام و بعد از آن کنار خانواده ما بودند و ما را تنها نگذاشتند.
از دغدغههای آقای رشیدی در زمان حیات شان بگویید.
از سال 1341 که ایشان به ایران بازگشتند در وزارت فرهنگ و هنر سابق، در اداره تئاتر مشغول کار شدند و تا سال 50 که وارد سینما شدند دغدغه شان فقط تئاتر بود.
زمانیکه با هم ازدواج کردید چند سال داشتید؟
من 21 سالم بود و آقای رشیدی 35 سال. 14 سال اختلاف سنی باهم داشتیم. البته 35سالهای آن زمان با 35 سالهای الان خیلی فرق دارند.
چطور ایشان وارد سینما شدند؟
در سال 1350 و با پیشنهاد زنده یاد جلال مقدم وارد سینما شدند و فیلم «فرار از تله» را به کارگردانی ایشان بازی کردند.
آقای رشیدی چه توصیهای به خانواده شان داشتند؟
ایشان اصرار زیادی بر کار کردن و بیکار نماندن داشتند. من هیچوقت ندیدم به لیلی و فرهاد (فرزندان مان) بگویند این کار را بکن و آن کار را نکن. همیشه به لیلی سفارش میکردند که تو با سواد و دانشی که داری نباید بیکار بمانی. خودشان هم البته همینطور بودند مینوشتند، بازی میکردند کارگردانی میکردند و خلاصه که بیکار نمیماندند. کار برای آقای رشیدی، مقدس بود. در هر موقعیتی که برایشان مهیا میشد بچههای تئاتر شهرستان را حمایت میکردند. برای اینکه عقیده داشتند استعدادهای بیشماری در شهرستانها وجود دارند که متاسفانه دیده نمیشوند و به هدر نمیروند.
پس کلا برایشان بازی تئاتر یا سینما فرقی نمیکرد؟
برای آقای رشیدی مهم کار کردن و با شرافت کار کردن بود و البته همیشه تئاتر را ترجیح میدادند. در سال 1352 بود که ایشان از اداره فرهنگ و هنر استعفا کردند و به عنوان مسؤول واحد نمایش تلویزیون در سازمان رادیو تلویزیون آن زمان مشغول به کار شدند. آن زمان تلویزیون 2 شبکه داشت و تمام نمایشها، سرگرمیها، سریالها و مسابقات زیر نظر واحد نمایش به سرپرستی آقای رشیدی بود. رئیس فعالیتهای فرهنگی تلویزیون هم آقای فرخ غفاری بودند که البته با آقای رشیدی دوستی نزدیکی داشتند و کارهای خوبی هم با همکاری یکدیگر در تلویزیون انجام دادند. زمانیکه تئاتر شهر هم به عنوان بزرگترین مجموعه نمایش ایران توسط تلویزیون افتتاح شد، آقای رشیدی جزو اولین کسانی بودند که در سال 1356، نمایش «آنتیگونه» را در آنجا با بازی زنده یاد جمشید مشایخی، مرضیه برومند، راضیه برومند، سعید پورصمیمی و... روی صحنه بردند.
برایم جالب است که آقای رشیدی در تمام سریالهای داوود میرباقری هم حضور داشتند!
بله، دقیقا. در «معصومیت از دست رفته»، «مختارنامه»، «گرگها» و «امام علی (ع)» نقش شاخص و خوبی داشتند که از یاد رفتنی نیست. اساسا آقای رشیدی سریالهای تاریخی زیادی در کارنامه کاری خود دارند و در سریالهای «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق» هم بازی داشتند که البته نقش آقای رشیدی در بازپخشهای سریال «ولایتعشق» به نوعی مثله (قطعه قطعه) شد. هر وقت این سریال یا حتی فیلم سینماییاش پخش میشود بخشهای مربوط به آقای رشیدی خیلی محدود و کوتاه است که البته خودم فکر میکنم این اقدام به دلیل ناراحتی شخصی تهیه کننده این سریال (خانم پروانه پرتو) با آقای رشیدی است که واقعا از این بابت متاسفم. چون ورود سلایق و دلخوریهای شخصی به کارهای جمعی و عمومی هیچ توجیهی ندارد.
یک سوال خیلی شخصی از خدمت تان بپرسم. به عنوان یک زن وقتی زن دیگری به عنوان بازیگر روبهروی آقای رشیدی بازی میکرد احساس ناراحتی نمیکردید؟
هرگز. تمام باورم چه در زمان جوانی و چه میانسالی این بود که بازیگری شغل و حرفه آقای رشیدی است و ایشان همراه با بازیگر خانم مقابلشان هر دو دارند نقشهایشان را بازی میکنند. بهنوعی دارند کارشان را که سالها برایش زحمت کشیدهاند انجام میدهند مثل تمام کارمندان، پزشکان، مهندسان و. آقای رشیدی هم البته با اصالت، رفتار، شخصیت و منششان در این باور و اطمینان قلبی من نقش بهسزایی داشتند.
برای زنده نگه داشتن نام یک هنرمند هر کسی راهی را انتخاب میکند. باوجود اینکه نام آقای رشیدی همیشه در تاریخ و هنر این سرزمین زنده است، اما شما چه طرح یا کاری برای بیشتر زنده نگهداشتن نام ایشان انجام دادید؟
به هر حال امکانات مالی در هر اقدامی بسیار موثر است. بدون شک اگر من هم یک خانه نسبتا بزرگ و قدیمی داشتم، خودم شخصا آن را تبدیل به خانه-موزه همراه با یک پلاتوی کوچک تئاتر میکردم. چون عکسها و دست نوشتههای زیادی نه تنها از آقای رشیدی بلکه از خیلی از صاحب نامان سینما دارم که جزو اسناد سینماست.
در این سه سال هم مسؤول یا نهادی برای همکاری با ما در انجام چنین کاری جلو نیامد، اما خانواده ما در این سه سال با کمک برخی نهادهای مرتبط با فرهنگ و البته دوستانمان در هر شب سال ایشان به سه نفر (شخصیت فرهنگی، تئاتری، سینمایی یا روزنامه نگار) و البته یک سال به چهار نفر نشانی به یادگار اهدا کردیم که جنبه کاملا معنوی دارد.
انتخاب این افراد با خانواده رشیدی است و البته مشاورانی هم در کنار ما حضور دارند. این نکته را هم یادآور شوم که انتخابهای ما براساس معیارهایی است که خود آقای رشیدی به آن معتقد و پایبند بودند.
خواسته من هم همواره این بوده که این مراسم درنهایت سادگی برگزار شود. نشانی که به برگزیدگان اهدا میشود باید بتواند ارزش خودش را پیدا کند و ارزش لزوما به این نیست که یک مجلس پر زرقوبرق باشد.
این مراسم هر سال در یک مکان خاص برگزار میشود؟
نه، هر سال در جاهای متفاوتی برگزار میکنیم. «نمایش ادامه دارد» نام مراسمهایی است که برگزار میکنیم که سال اول در تئاتر شهر برگزار شد، پارسال در سالن سنگلج و امسال قرار است در سالن زنده یاد عباس کیارستمی در بنیاد فارابی این مراسم را اجرا کنیم. این مراسم با حداقل مخارج برگزار میشود. در واقع کسانیکه از کسانیکه به ما در برگزاری این مراسم کمک میکنند دستمزدی طلب نمیکنند و همه با عشق همراه ما هستند.
از خودتان و فعالیتهای این روزهایتان بگویید.
همانطور که گفتم تاکید آقای رشیدی بر کار کردن بود و من خودم هم هیچوقت بیکار نبودم. الان هر کاری که به من پیشنهاد میشود اگر حس کنم درست است آن را انجام میدهم و به پول آن اصلا اهمیت نمیدهم. الان در برنامه سیمای خانواده در شبکه یک بخشی است به نام خاطرات دوران کودکی و من خاطراتی را از خودم برایشان میگویم که بسیار برای مردم جذاب است یا الان وقتی به من میگویند بیا و برای روز ادبیات کودک و نوجوان قصه بگو، دیگر نمیپرسم که حقوق اش چقدر است. هر کاری صادقانه و صمیمانه باشد انجام میدهم. البته سال گذشته در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان داور هم حضور داشتم و در آنجا از من تجلیل شد که از همین جا دوباره از آنها تشکر میکنم.
علاقه شما به دنیای بچهها از کجا نشات گرفته؟
من از وقتی 12-13 سالم بود نگران بچهها بودم. پدرم کارمند بود و ما به دلیل شغل ایشان برای مأموریتهای چند ساله از شهری به شهر دیگر میرفتیم. برای همین کودکی من در شهرهای ساری، گرگان، خوی و ارومیه گذشت تا اینکه وقتی 9 سالم شد، برگشتیم تهران. آن زمان ما حوالی میدان شهدای فعلی مینشستیم و تعداد بچههای آن محل هم زیاد بود. آن وقتها اگر مثلا در کوچه میدیدم که پدر یا مادری با بچهاش بد رفتار میکند خیلی ناراحت میشدم و گاهی به آن پدر یا مادر هم تذکر میدادم که البته از من عصبانی میشدند، اما من از همان دنیای نوجوانی نگران بچهها بودم. ما خودمان 6 خواهر و برادر هستیم و من خواهر بزرگ ترم.
وقتی کوچک بودیم دائم نگران خواهرهایم بودم و حس میکردم باید کاری انجام که به آنها خوش بگذرد. بعد از اینکه دیپلم گرفتم دوره کوتاهی را در وزارت فرهنگ آن زمان برای آموزش کودکان استثنایی گذراندم و در مرکزی که برای نگهداری کودکان استثنایی بود به مدت 2 سال کار کردم تا اینکه سال 1346 کارم در تلویزیون با مجریگری و گویندگی یک برنامه 10 دقیقهای در هفته برای کودکان و نوجوانان شروع شد و کم کم تعداد این برنامهها بیشتر شد. سال 1352 هم به من پیشنهاد شد به عنوان مجری دائمی و هر روزه برنامه تلویزیونی مختص کودکان باشم و کار من در حوزه کودکان ادامه پیدا کرد.
فرزندان شما را که البته همه میشناسند. فرهاد رشیدی پسرتان دانشمند ایرانی و البته مایه افتخار تمام ایرانیها و لیلی دخترتان هم که هنرپیشه و کارگردان. این روزها مشغول چه کاری هستند؟
فرهاد پسرم در ایران زندگی نمیکند و ساکن سوئیس است. او یک زندگی کاملا معمولی، اما علمی در سوئیس دارد و شاید اگر اینجا میآمد به لحاظ مالی خیلی زندگی بهتری داشت، اما به دلیل امکانات تحقیقاتی وسیعی که آنجا برایش مهیا میکنند همانجا ساکن شده. فرهاد دائما در کنفرانسهای معتبر دنیا شرکت میکند و خوشحالم که از نتیجه زحماتش تمام دنیا بهرهمند میشود. لیلی را هم که دیگر به قول شما همه میشناسند.
او بسیار مهربان است و مردم کشورش را دوست دارد. تمرکز اصلی اش تئاتر و تدریس آن است. خیلی آرزو داشتم که میتوانستم برایش موسسهای راه اندازی کنم که در جایی متعلق به خودش کار کند، اما متاسفانه نشد و مهمترین ویژگیای که من به هردوشان به دلیل آن میبالم صداقت و درستی شان است. امیدوارم صداقت در جامعه به قدری زیاد باشد که جوانهای ما برای رشد کردن مجبور به دور شدن از صداقت نشوند.
آقای رشیدی هم در بین سینماییها به صداقت معروف هستند اینکه هیچوقت خلاف حق و برای مصلحت روزگار حرف نزدند. به عنوان آخرین سوال اینکه آرزوی شما برای کشورمان چیست؟
آقای رشیدی بسیار کم حرف بود و تا از چیزی اطمینان نداشت محال بود راجع به آن صحبت کند. به هیچ وجه به راحتی قضاوت و بدون آگاهی و فکر صحبت نمیکرد. من آرزوی ثبات اقتصادی برای کشورم دارم. متاسفانه شرایط فعلی ما به گونهای است که شب که میخوابیم، نمیدانیم فردا صبح مان چه میشود. به لحاظ مالی اگر جوانی امروز تصمیم به خرید مثلا خودرویی بگیرد معلوم نیست فردا یا حتی یک هفته دیگر بتواند آن را بخرد یا نه و همین مسأله در ابعاد وسیعتر ناامیدی میآورد.
کلمات کلیدی: